کد مطلب:106453 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:161

خطبه 068-سرزنش یاران











[صفحه 405]

از سخنان آن حضرت (ع) است حوص: خیاطی كردن. تهتك: پاره شود. اطل: ظاهر شود، آشكار گردد. بكار: جمع بكر، شتر جوانی كه تازه برپشتش بار نهاده اند. عمده: شتری كه كوهانش از سنگینی بار كوبیده شده باشد، ظاهرش سالم و باطنش درد آلود باشد. انجحر الضب: سوسمار در سوراخش وارد شود یا در سوراخش بماند. بیت الضبع: لانه كفتار. افوق الناصل: تیری كه وتر (زه) و پیكان نداشته باشد. باحه: صحن خانه. اود: كج و معوج بودن، نادرستی. اضرع: خوار و ذلیل ساخت. اتعس: هلاك كرد. منسر: به كسر میم و فتح سین، بخشی از سپاه كه تعدادشان صد تا دویست نفر بیش نیست پیشقراولان، مقدمه الجیش. ای بی وفا مردم تا كی با شما نرمی و مدارا كنم مانند شتر داری كه با شتران جوان خود (كه عادت بار بردن ندارند و تازه بر پشتشان بار نهند و كوهانشان از بار سنگین كوبیده و زخم شود) مدارا می كند و یا مانند لباس كهنه ای كه مرتب پاره می شود از هر طرف آن را بدوزند از دیگر سو درید. گردد، با شما رفتار كنم از هر سو شما را جمع كنم از دیگر سو پراكنده می شوید كنایه از عدم احساس مسئولیت و فرار از وظیفه است كه كوفیان به بهانه های واهی، دعوت آن حضرت را در مقابله ب

ا دشمنان نمی پذیرفتند، و از رفتن به جهاد خودداری می كردند). وحشت شما از دشمن چنان است كه هرگاه لشكری از لشكرهای شام بر شما بتازد هر یك از شما در خانه خود را بسته همچون سوسمار و یا كفتار در سوراخ و لانه های خود پنهان می شوید. به خدا سوگند، خوار و ذلیل كسی است كه شما او را یاری كنید، (چون در معركه كارزار او را تنها می گذارید) هر كس به پشتیبانی شما به سوی دشمن تیراندازی كرد، دشمن را با تیر بدون پیكان هدف قرار داده است. به خدا سوگند، شما در خانه ها بسیارید و در زیر پرچم برای رفتن به جهاد اندك و ناچیز می باشید. من می دانم كه چه چیز شما را اصلاح، كجی و نادرستی تان را، راست می كند (با دیكتاتوری، شلاق و زندان كار می كنم كه در اطاعت و فرمانبری تامل نكنید) ولی به خدا سوگند اصلاح شما آن قدر مهم نیست. كه به خاطر آن نفس خویش را تباه سازم و (فردای قیامت مورد سوال قرار گیرم). خداوند شما را خوار و ذلیل و بی ابرو كند. عظمت و بزرگی، بهره و نصیبتان را نابود سازد شما حق را به اندازه باطل نمی شناسید، و باطل را باندازه حق زیر پا نمی گذارید (چه مردم فرومایه و پستی هستید به دلیل عقب نشینی كوفیان از جنگ با مردم شام، امام (ع) آنان را

به تعبیرات مختلفی و به شرح زیر، مورد نكوهش و توبیخ قرار داده است. 1- آنها را نیازمند مدارا و مماشات دانسته است و این از خصلت مردان خردمند نیست. مدارا و رفتار نرم را باید درباره چهارپایان و حیواناتی كه دارای عقل نیستند به كار برد. امام (ع) نیازمندی مردم نا متعهد كوفه را به مماشات و مدارا به دو چیز تشبیه كرده است. الف: به شتر جوانی كه هنوز عادت بار بردن ندارد و كوهانش را بار سنگین به سختی كوبیده و زخم كرده باشد. جهت شباهت در هر دو، بی صبری و فرار از وظیفه است. یاران حضرت، اظهار ناتوانی و فرار از وظیفه جهاد كرده، كارزار با دشمن را دشوار می دانستند، به مانند شتر جوان و نو عادتی كه كوهانش از حمل بار سنگین كوبیده باشد به هنگام بار نهادن بر پشتش صدای مخصوص از گلوی خود، خارج می سازد، و از تسلیم شدن برای حمل بار فرار می كند. ب: به جامه كهنه و فرسوده ای كه تار و پودش بی دوام شده است و اگر قسمت باز آن را بدوزند قسمت دیگرش پاره می شود جهت شباهت میان این دو عدم ثبات و پایداری است، چنان كه لباس كهنه بی دوام بوده و به دلیل فرسودگی نمی توان بدان اعتماد كرد. یاران حضرت نیز چنین بودند. هر گاه با سخنرانی و نصیحت و ترغیب و تشوی

ق گروهی را، آماده پیكار می كرد، گروهی دیگر مخالفت می كردند. هیچ گاه وحدت نظر میانشان پدید نمی آمد. همین اختلاف رای و نظر موجب خودداری آنها از جنگ شده بود. 2- ظاهر حال مردم كوفه بر ترس و وحشت از دشمن دلالت می كرد، بدین سبب امام (ع) درباره آنها فرمود: هرگاه گروهی از لشكریان شام به شما نزدیك شوند، هر یك از شما در را بروی خود می بندد و مانند سوسمار به سوراخ رفته، و یا همچون كفتار در لانه خود مخفی می شود. امام (ع) در این عبارت، بستن در را بر روی خود، كنایه از نداشتن علاقه به شنیدن اخبار جنگ و آگاهی یافتن از حضور نظامی مردم شام، آورده اند. ترس و فرار آنها را به سوسمار و كفتار تشبیه كرده است، كه به هنگام دیدن شكارچی یا خطری جدی، فرار را، بر قرار ترجیح می دهند و در محل امنی مخفی می شوند و به این دلیل جمله را به شكل فعل مونث ذكر كرده اند تا ضمن شدت بخشیدن به توبیخ، این حقیقت را، كه بطور معمول زنها بیشتر از مردها می ترسند، روشن سازد. 3- امام (ع) یارانش را به خواری و ذلت و كم فایده بودن وجودشان توصیف كرده، خواری و ذلت شان را چنین توضیح می دهد: به خدا سوگند، خوار و بیچاره آن كسی است كه به یاری شما دل ببندد، انتظار است

عانت و كمك از امثال شماها را داشته باشد. اصولا دلبستن به چنین افراد بی تعهد و یا كم تعهدی ذلت آور است، چه انسان را مغرور كرده، در وسط راه رهایش می كنند. (این وجه ظاهر كلام امام (ع) بود). احتمال دیگر این است كه سخن آن بزرگوار اشاره به تفرقه و اختلاف فكری آنها داشته باشد، چون هر كس كه می خواست از آنها یاری فكری بگیرد خوار و ذلیل می شد زیرا ثبات فكری در میان آنها نبود. كم فایده بودن وجود آنها را، امام (ع) با این عبارت توضیح داده اند: آن كه به وسیله شما به سمت دشمن تیراندازی كند. در حقیقت با كمانی كه زه نداشته و پیكانش شكسته باشد، دشمن را هدف قرار داده است) این عبارت كنایه از بیفایده بودن وجود آنها در مبارزه و پیكار با خصم است. چون تیری كه زه و پیكان نداشته باشد نه پرتاب می شود و نه بر هدف كار ساز است. 4- صفت ناپسند دیگر آنها این است كه در مجالس و خانه ها زیادند ولی در زیر پرچم برای حركت و سركوب دشمن بسیار اندكند. این فراز از عبارت امام (ع) بدگویی از مردم كوفه به لحاط ترس و وحشتی كه داشته اند و بدین سبب مستحق ننگ و عار شده اند بیان شده است زیرا عدم آمادگی برای جهاد در راه خدا و پراكنده بودن، نشانه ترسی بوده كه

از مواجه با دشمن داشته اند. بنابراین اجتماع، جوش و خروش برای سركوب دشمنان خدا علامت سرافرازی و ستایش است. ابوالطیب شاعر معروف عرب اجتماع و آمادگی لازم برای پیكار را چنین می ستاید: ثقال اذا لائو خفاف اذا دعوا قلیل اذا عدوا كثیرا اذا شدوا بر عكس عدم شركت در جنگ و خودداری از كارزار در شعر عویف قوافی مستوجب بارزترین مذمت، توبیخ و ملامت است... شاعر با یك سوال افراد مورد نظرش را تقبیح می كند، و شاهد مثل بسیار خوبی برای بحث مورد نظر ما است. الستم اقل الناس عند لوائهم و اكثر هم عند الذبیحه و القدر قوله علیه السلام: و انی لعالم الی قوله اودكم مقصود امام (ع) از عبارت فوق این است: آنچه آنها را به اطاعت وادار می سازد و اصلاحشان می كند مجازات كردن به وسیله قتل و كشتار می باشد چنان كه حجاج بن یوسف ثقفی چنین سیاستی را در ارعاب و اجبار مردم، آنگاه كه شخصی بنام مهلب را برای سركوبی خوارج فرستاد به كار گرفت. روایت شده است كه حجاج در كوفه اعلان عمومی داد. هر كس تا سه روز آماده حركت و اطاعت از مهلب نشود، رواست كه خونش را بریزند. در همین رابطه عده زیادی را كشت. مردم با عجله برای حركت و پیروی از مهلب آماده شدند چنان كه تار

یخ نشان می دهد بیشتر سلاطین همین سیاست ارعاب و تهدید را داشته و دارند. عبارت امام (ع) كه: من اصلاح شما را به بهای تباه شدن نفس خود روا نمی شمارم بدین معنی است: من مجاز نمی دانم كه خونتان را بریزم تا بزور شما را برای جنگ گسیل دارم، چنان كه پادشاهان، هنگام تثبیت حكومت خود چنین می كنند و دین خود را به تباهی و فساد می كشند، امام صلاح نمی دانست كه با تهدید و قتل آنها را تسلیم حكم و فرمان كند زیرا موجب تباهی و فساد دیانتش می شد و چون طبق قاعده عقلی، و حكمت، اصلاح دیگران فرع بر اصلاح نفس می باشد، از شخصیتی مثل امام (ع) انتظار نمی رفت كه نفس خود را فاسد كند تا دیگران اصلاح شوند. حال اگر اشكال شود كه جهاد فرا روی امام عادل واجب است، بنابراین لازم بود كه امام (ع) بر آنها تحمیل كند با این حساب چرا آن حضرت اجازه قتل شان را نداشت؟ پاسخ این اشكال را به دو صورت می توان داد بشرح ذیل: 1- برای ترك هر واجبی نمی توان افراد را كشت. مثلا اگر كسی حج را ترك كند. در ازای ترك این واجب كشته نمی شود. 2- بعید نبود كه اگر امام (ع) به خاطر ترك جهاد، دست به قتل و كشتار آنها می زد از اطرافش پراكنده می شدند و به دشمن حضرت می پیوستند و یا او

را تسلیم دشمن می كردند. و یا كمر به قتلش می بستند. هر یك از این امور فساد كلی تری بود و از كناره گیری آنان از جهاد در راه خدا و نپذیرفتن دعوت امام (ع) در بعضی موارد خطر بیشتری داشت. قوله علیه السلام: اصرع العه الی آخره در این فراز حضرت كوفیان را به خوار شدن و بی بهره ماندن نفرین كرده است و سزاوار نفرین بودن آنان را جهل و ظلم به نفس معرفی می كند. نادانی آنها به این لحاظ بود كه حق را به اندازه باطل نمی شناختند و به همین دلیل مورد خشم خداوند قرار گرفتند. اما دلیل این كه باطل را خوب می شناختند این بود كه دنیا شناس بودند، و به جای فرمانبرداری از اوامر حق به دنیا و خوشیهای آن دلبسته بودند و از آخرت غفلت داشتند. احتمال دیگری كه در شرح كلام امام (ع): حق را به اندازه باطل نمی شناسید)، می توان تصور كرد این است: حضرت با این عبارت به شبهه باطلی كه برای بعضی از آنان پیش آمده و به این بهانه كه معاویه و یارانش مسلمانند و جنگ با اهل قبله روا نیست (!) از یاری امام سرباز می زدند. اشاره فرموده باشد. و معنی این فراز كه: كوفیان باطل را از حق بیشتر می شناسند) بمعنی جهل مركب آنان كه شدیدترین نوع نادانی است می باشد. آخرین حد توبیخ

و مذمت آنان جهل بسیط و مركبی بود كه گرفتار آن بودند. نشناختن حق، جهل بسیط، و تصدیق باطل، جهل مركب، و ظلم به نفس، از بین بردن حق بود، كه در میان آنها رواج داشت. بعلاوه این فراز سخن امام (ع) بر كوری از فرمان خدا و ناشنوایی و عدم اجابتشان از منادی حق اشاره دارد. این سخن امام (ع) كه: شما باطل را، باطل نمی كنید، اشاره دارد به این كه آنها منكر را برای خود و دیگران زشت نمی دانستند.


صفحه 405.